جستجوی جدید

اگر از نتایج زیر راضی نیستید، جستجوی دیگری انجام دهید.

13 نتیجه جستجو برای: #علیرضا_قربانی 

1

غزل ۲۱ مولانا

  ۱ جُرمی ندارم بیش ازینْ کَزْ دل هَوا دارم تو را از زَعفَرانِ رویِ من، رو می‌بِگردانی چرا؟ ۲ یا این دلِ خون‌خواره را، لُطف و مُراعاتیِ بِکُن یا قوَّتِ صَبرَش بِدِه، در یَفْعَلُ اللَّهْ ما یَشاء ۳ این دو رَه آمد در رَوِش، یا صبر یا شُکرِ نِعَم بی‌شمعِ رویِ تو نَتان، دیدن […]

2

غزل ۵۰ مولانا

  ۱ ای بِگِرفته از وَفا گوشه، کَرانْ چرا؟ چرا؟ بر منِ خَسته کرده‌یی روی‌گِرانْ چرا؟ چرا؟ ۲ بر دِل من که جایِ توست، کارگَهِ وَفایِ تست هر نَفَسی هَمی‌زَنی، زَخمِ سِنانْ چرا؟ چرا؟ ۳ گوهرِ نو به گوهری، بُرد سَبَق زِ مُشتری جان وجهان هَمی‌بَری جان و جهانْ چرا؟ چرا؟ ۴ چَشمهٔ خِضْر و […]

3

غزل ۵۳۴ مولانا

  ۱ رو آن رَبابی را بگو: مَستان سَلامَت می‌کنند وان مُرغِ آبی را بگو: مَستان سَلامَت می‌کنند ۲ وان میرِ ساقی را بگو: مَستان سَلامَت می‌کنند وان عُمرِ باقی را بگو: مَستان سَلامَت می‌کنند ۳ وان میرِ غوغا را بگو: مَستان سَلامَت می‌کنند وان شور و سودا را بگو: مَستان سَلامَت می‌کنند ۴ ای […]

4

غزل ۵۵۱ مولانا

  ۱ جان و جهان چو رویِ تو در دو جهان کجا بُوَد؟ گَر تو سِتَم کُنی به جان از تو سِتَم رَوا بُوَد ۲ چون همه سویْ نورِ توست کیست دورو به عَهدِ تو؟ چون همه رو گرفته‌یی رویِ دِگَر کجا بُوَد؟ ۳ آنکه بِدید رویِ تو در نَظَرش چه سرد شُد گنج که […]

5

غزل ۱۵۰۹ مولانا

  ۱ سَفَر کردم به هر شهری دَویدم چو شهرِ عشقْ منْ شهری ندیدم ۲ ندانستم زِ اوَّلْ قَدْرِ آن شهر زِ نادانی بَسی غُربَت کَشیدم ۳ رَها کردم چُنان شِکَّرسِتانی چو حیوانْ هر گیاهی می‌چَریدم ۴ پیاز و گَنْدنا چون قومِ موسی چرا بر مَنّ و سَلْوی بَرگُزیدم؟ ۵ به غیرِ عشق آوازِ دُهُل […]

6

غزل ۱۶۹۸ مولانا

  ۱ ای توبه‌‌‌ام شِکَسته، از تو کجا گُریزم ای در دِلَم نِشَسته، از تو کجا گُریزم ۲ ای نورِ هر دو دیده‌، بی‌تو چگونه بینم؟ وِیْ گَردنَم بِبَسته، از تو کجا گُریزم ۳ ای شش جِهَت زِ نورَت، چون آینه‌ست شش‌رو وِیْ رویِ تو خُجَسته، از تو کجا گُریزم ۴ دل بود از تو […]

7

غزل ۱۷۹۴ مولانا

  ۱ ای باغْبان ای باغْبان آمد خَزان، آمد خَزان بر شاخ و بَرگ از دَردِ دل، بِنْگَر نشان، بِنْگَر نشان ۲ ای باغْبان هین، گوش کُن، ناله‌­یْ درختانْ نوش کُن نوحه‌کُنان از هر طَرَف صد بی‌زبان، صد بی‌زبان ۳ هرگز نباشد بی‌­سَبَبْ گِریان دو چَشم و خُشک‌لَب نَبْوَد کسی بی‌­دَردِ دلْ رُخ‌زَعفَران، رُخ‌زَعفَران ۴ […]

8

غزل ۱۷۹۷ مولانا

  ۱ ای دل شِکایَت‌ها مَکُن، تا نَشْنَود دِلْدارِ من ای دل نمی‌ترسی مَگَر از یارِ بی‌­زِنْهارِ من ۲ ای دل مَرو در خونِ من، در اشکِ چون جَیحونِ من نَشْنیده‌یی شب تا سَحَر آن ناله‌های زارِ من ۳ یادت نمی‌آید که او، می‌کرد روزی گفت‌وگو؟ می‌گفت بَس دیگر مَکُن اندیشهٔ گُلْزارِ من ۴ اندازهٔ […]

9

غزل ۱۸۰۶ مولانا

  ۱ آن‌سو مَرو، این‌سو بیا ای گُلْبُن خندانِ من ای عقلِ عقلِ عقلِ من، ای جانِ جانِ جانِ من ۲ زین‌سو بِگَردان یک نَظَر، بر کویِ ما کُن رَهْ گُذَر بَرجوش اَنْدَر نیشِکَر، ای چَشمه‌ی حیوانِ من ۳ خواهم که شب تاری شود، پنهان بیایَم پیشِ تو از رویِ تو روشن شود، شبْ پیش […]

10

غزل ۱۹۳۶ مولانا

  ۱ عاشقانْ نالانْ چو نایْ و عشقْ هَمچون نایْ‌زَن تا چه‌ها دَرمی‌دَمَد این عشقْ در سُرنایِ تَن ۲ هست این سُرنا پدید و هستْ سُرنایی نَهان از میِ لَب‌هاشْ باری، مَست شُد سُرنایِ من ۳ گاه سُرنا می‌نَوازَد، گاهْ سُرنا می‌گَزَد آه ازین سُرناییِ شیرین‌نَوایِ نِی‌شِکَن ۴ شمع و شاهِد رویِ او و نُقل […]

11

غزل ۲۱۳۰ مولانا

  ۱ ای عاشقان ای عاشقان، آن کَس که بیند رویِ او شوریده گردد عقل او، آشفته گردد خویِ او ۲ معشوق را جویان شود، دُکّانِ او ویران شود بر رو و سَر پویان شود، چون آبْ اَنْدَر جویِ او ۳ در عشقْ چون مَجنون شود، سَرگَشته چون گَردون شود آن کو چُنین رَنْجور شُد، […]

12

غزل ۲۳۲۴ مولانا

  ۱ روزی تو مرا بینی میخانه دَرافتاده دَستارْ گِرو کرده، بیزار زِ سَجّاده ۲ من مَست و حَریفَم مَست، زُلفِ خوشِ او در دست اَحْسَنْت زِهی شاهِد، شاباشْ زِهی باده ۳ لب نیز شُده مَستَک، گُم کرده رَهِ بوسه من مَستَک و لبْ مَستَک، وان بوسهٔ قَوّاده ۴ این دِلْبَرِ پُرفِتْنه، با جُملهٔ دَستان‌ها […]

13

غزل ۲۳۳۶ مولانا

  ۱ این نیم شَبان کیست چو مهتاب رَسیده؟ پیغامبرِ عشق است زِمحْراب رَسیده ۲ آورده یکی مَشْعَله، آتش زده در خواب از حَضرتِ شاهَنشَهِ بی‌خواب رَسیده ۳ این کیست چُنین غُلغُله در شهر فَکَنده؟ بر خَرمَنِ دَرویش چو سیلاب رَسیده ۴ این کیست؟ بگویید که در کَوْن جُز او نیست شاهی به دَرِ خانهٔ […]